تو همون الهامِ نابي که مي ياي سراغ من
مي پيچه خاطره هاي تو توي اتاق من
خواب دستام پُره از قشنگي نوازشات
به خدا صد تا ستارهَس توي سوسوي چشات
تو مث حادثه اي تو اين سکوت يکنواخت
اون که تو جدالِ شعرو گريه قافيه نباخت
وقتي که گم مي شدم تو شباي سُربي و بد
دست مهربون تو خورشيد و به شب گره زد
تويي اون قصة تازه تويي سورئال من
تو مال خود مني اميدو شورو حال من
حالت شرقي اون چشماي تو مقدسه
هيشگي به گرد آتيش اون نگات نمي رسه
بهترين وقتِ سرودن وقت ديدار تواِ
بغض صد تا حنجره تو سيم گيتار تو اِ
تو هموني که برام ماه و ستاره مي کني
من پر از ستاره ام وقتي که چشمک مي زني
تو همون رخصت تازه تو تمومِ بودني
تو کوير واژه سوز تو بارشِ سرودني
تويي نقطه چين حرفام تويي انگيزة ناب
نذار از صدا بيفتم تو سکوت و اين عذاب