گفتم غم تو دارم،گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو،گفتا: اگر برآید
گفتم که شرط آن چیست تا روی تو بینم
گفتا:گناه کم کن،تا حاجتت برآید.
گفتم ز جور ایام بر لب رسیده جانم
گفتا:اگر من آیم این غصه هم سر آید
گفتم که صبح جمعه با صد امید آیم
گفتا:تو ندبه خوان باش،من نیز کم کم آیم.
گفتم که شام جمعه،می خوانم ال یاسین
گفتا:مداومت کن تا دوریم سرآید.
گفتم چه شرط باشد در محفلم تو آیی؟
گفتا:تو از عمو خواه،من پا برهنه آیم.
گفتم ز هجر رویت بی تاب گشته ام من
گفتا:نما دعایم،تا هجر من سرآید.
گفتم که ماه من شو،گفتا: اگر برآید
گفتم که شرط آن چیست تا روی تو بینم
گفتا:گناه کم کن،تا حاجتت برآید.
گفتم ز جور ایام بر لب رسیده جانم
گفتا:اگر من آیم این غصه هم سر آید
گفتم که صبح جمعه با صد امید آیم
گفتا:تو ندبه خوان باش،من نیز کم کم آیم.
گفتم که شام جمعه،می خوانم ال یاسین
گفتا:مداومت کن تا دوریم سرآید.
گفتم چه شرط باشد در محفلم تو آیی؟
گفتا:تو از عمو خواه،من پا برهنه آیم.
گفتم ز هجر رویت بی تاب گشته ام من
گفتا:نما دعایم،تا هجر من سرآید.
نویسنده : مهدی سالم » ساعت 2:13 عصر روز یکشنبه 86 شهریور 18