مطلب زیر رو از یک وبلاگی که اصلا ازش شناختی ندارم نقل می کنم
پیشنهادات صدا و سیما برای دختران ایرانی
فاتحه ی هنجارهای تاریخی را بخوانید
ازدواج اگر نگوییم مهمترین رخداد زندگی هر فردی در دوران زندگی اش است ولی بی تردید جزء مهمترینها به حساب می آید. همین مساله باعث شده که در طول تاریخ در حاشیه اصل این ماجرا، عناصر فرهنگی و تمدنی فراوانی شکل بگیرد؛ بطوریکه اساساً این رخداد ظاهراً ساده تبدیل به یک مراسم مفصل شده که خود آینه نگرشها و خاطره های ذهنی یک قوم است.
در ایران نیز مراسم ازدواج نسبت به مختصات جغرافیایی و ویژگی های قومی، نماد مهمی از فرهنگ فولکلور و حدومرزهای اعتقادی و فرهنگی آن تغییر می کند؛ ولی آنچه مهم است اینکه هیچگاه در هیچ جای ایران نقش خانواده در این رخداد حتی کمرنگ نبوده است و اساساً این خانواده (و مشخصاً والدین) بوده اند که قوام بخش آن بوده اند.
در سالهای اخیر این هنجار اثرگذار فرهنگی که ضامن بقای خانواده ها بوده است، دچار مخاطراتی شده است. آشناییهای خیابانی پای خانواده ها را از این مساله بیرون کشیده است و به مرور احساسات جوانی را جایگزین گزینشهای عقلانی کرده است. بسیاری از متارکه ها در سالهای اخیر مولود چنین ماجرایی است. حتی ازدواج دانشجویی نیز در سطح وسیعی با این بحران مواجه است.
اما صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران چه راه حلی برای آن دارد؟!
این مساله را در سریالهای ماه رمضان امسال بطور خلاصه بررسی می کنیم:
1- مجموعه «اغماء»:
دختر کاملاً فهمیده خانواده از طریق همکلاسی اش خواستگاری می شود، ولی پدر تحصیلکرده او کس دیگری را پیشنهاد می دهد؛ پیشنهاد پدر کسی نیست جز «شیطان»! پدر حتی راضی نمی شود درباره مساله با کس دیگری حرف بزند.
نتیجه ای که مخاطب از طریق جریان سیال ذهن و همذات پنداری با دخترک معصوم قصه می گیرد: پدرها در بهترین حالت(حتی تحصیلکرده های در حد فوق تخصص جراحی مغز) غیر قابل اعتمادند. کاش دختر بیچاره به هر طریقی به این پسرک عاشق برسد ولو اینکه....
تجسم "شیطان" به این نحو و توصیف مضحک دخالت اینچنینی او در زندگی افراد خود بحثی تخصصی می طلبد.
ر. ک: دکتر بردیا در بخش چه می کند؟! (شوخی جهان نیوز با "اغما")
2- مجموعه «میوه ممنوعه»:
تنها دختر خوشبخت این سریال کسی است که بدون اذن و اطلاع خانواده با یک خواننده پاپ که البته بسیجی هم هست، ازدواج کرده است(از نگاه کاریکاتوری این قصه به این مساله نادر چشم پوشی می کنیم). تمامی اعضای دیگر خانواده که تحت نظارت پدر و مادر بوده اند بدبخت شده اند. این مساله با تاکید بسیار از طرف دختر بزرگ خانواده چندین بار تکرار می شود. او بارها میگوید : «کاش من هم به حرف پدرم گوش نمی کردم؛ او ما را بیچاره کرد».
از طرفی پدر پیر و عابد خانواده در گیر و دار یک ارتباط ساده اجتماعی صد دل عاشق می شود؛ و تازه می فهمد چون عاشق نبوده «هفتاد سال عبادتش بر باد رفته است»!
3- مجموعه «یک وجب خاک»:
مهندس کلّاش تازه از راه رسیده شدیداً مورد اعتماد پدر است. چه پدر ساده دلی که براحتی موجبات لغزش فرزندانش را مهیا می کند. مخاطب سنتی تلویزیون نمی فهمد چرا یک غریبه ی نامحرم اینقدر راحت و مستمر باید در یک خانواده ای که دختر جوان دارند رفت و آمد کند، با آنها سر یک سفره بنشیند و حتی حرفهای عاشقانه بزند.
آن طرف قصه نیز جاییکه پدربزرگ خانواده(ادیب) وارد ماجرا می شود با رفتارهای مضحکش هزارو یک مانع برسر راه ازدواج دو جوان می گذارد.
۲- هرجا که چنین حضوری وجود داشته است موجب فروریختن زندگی و اشتباهات جبران ناپذیر گشته است.
۳- در این سریالها هیچ اثری از حواشی فرهنگی و تاریخی متعلق به ایران اسلامی وجود ندارد.
۴- رابطه خارج از عرف خانوادگی و خارج از خانه میان دختر و پسر نه تنها به رسمیت شناخته شده است بلکه جذاب به تصویر کشیده شده است.