به نام خدا
مهدی و خدمت وظیفه عمومی (قسمت سوم)
عکس رو منشی چسبوند روی فرم شماره 4 و بعدش 2000 تومان ازم گرفت و فرستادم پیش خانم دکتر.
خانم دکتر هم بی معطلی 4 تا سوال ازم پرسید و چند تا مهرو امضا زد پای برگه و نفر بعدی را صدا زد. ( فهمیدم که کارم توی این مرحله تموم شده)
بدون توجه به مامورین دم در ، رفتم تو. دم گیت ورودی اسمم رو گفتم و دفترچه رو نشون دادم . سرباز دم در هم گفت آقای سالم بفرمایید سالن شماره 3.
سالن 3 در ضلع شرقی مجموعه معاونت وظیفه عمومی قرار داره. همون عکس پشت دفترچه. داخل که بشید سمت راست سالن 3 و سمت چپ سالن 4 قرارداره.
توی سالن 3 بیش از 30 تا پارتیشن اتاق وجود داره که همشون هم شماره داند.
کار من توی اتاق 15 گیر داشت. وایسادم تا مسئول محترمش اومد و بعد از اینکه شماره ملی من رو گرفت روی فرم 9 یک چیز بد خطی نوشت و فرستادم اطاق 20.
تمام تلاشم رو برای خوندن اون 3 تا کلمه کردم.به نظر نوشته بود غایب مطلق!!!!!
توی اتاق 7 چند نفر دیگه جلوی من بودند که به ترتیب کنار دیوار صف کشیده بودند. یک صندلی هم بود که یکی یکی روش می نشستند و با اون سروان پشت میز که عاقله مردی 40 ساله به نظر می رسید صحبت می کردند.
از نفر جلویی پرسیدم غایب مطلق یعنی چه؟ گفت احتمالا نائب امام زمان میشی و لبخندی همراه با ادب زد.
بی خیال حرفی که زده بود منتظر شدم تا نوبتم شد. جناب سروان هم روی برگم نوشت غایب مطلق و فرستادم برم اتاق رئیس- 7-.
اونجا هم خیلی سریع مهر تایید زدند و گفتند خوش اومدی و من ماندم و یک برگه غایب مطلق..........................................................
.
پایان قسمت سوم
این داستان ادامه دارد